قیمت کل: تومان
نوع: فروشی
لبخند گرمی زد و زیر لب با خودش گفت: «پس فقط یه آزمایش علمی بود و من هنوز زنده ام.»
بلافاصله یاد فروغ افتاد با نگاه جذاب و لطافت شیرینش. زندگی طول و درازی در انتظارش بود. آرام آرام داشت گرمای مطبوعی روی افکارش مینشست، داشت لبخند میزد که کیان رفت سمت مبلهای راحتی اتاقش صدایش میتوانست یک کورهی نانوایی را درجا منجمد کند: «البته درست فهمیدی که نمردی اما چندان فرقی هم با مرده نداری من کاری کردم که بعضی الکترونهای بدنت تبخیر بشن و شدت ارتعاشات بقیهی الکترونها رو افزایش دادم جسمت رو از حالت مادی به حالت نیمه اثیری درآوردم باید به من نوبل بدن خیلی این کشف عالیه! دنیا رو تکون میده.»
سرگردان در جزیره کبود
مریم نظام پور
بلافاصله یاد فروغ افتاد با نگاه جذاب و لطافت شیرینش. زندگی طول و درازی در انتظارش بود. آرام آرام داشت گرمای مطبوعی روی افکارش مینشست، داشت لبخند میزد که کیان رفت سمت مبلهای راحتی اتاقش صدایش میتوانست یک کورهی نانوایی را درجا منجمد کند: «البته درست فهمیدی که نمردی اما چندان فرقی هم با مرده نداری من کاری کردم که بعضی الکترونهای بدنت تبخیر بشن و شدت ارتعاشات بقیهی الکترونها رو افزایش دادم جسمت رو از حالت مادی به حالت نیمه اثیری درآوردم باید به من نوبل بدن خیلی این کشف عالیه! دنیا رو تکون میده.»
سرگردان در جزیره کبود
مریم نظام پور
دیدگاه ها
ارسال دیدگاهارسال دیدگاه
می خواهید دیدگاه خود را ارسال کنید؟ وارد حساب کاربری خود شوید
ناشناس
حیلی قشنگ بود. نگاهم به زندگی عوض شد هم قلم خوب بود هم داستان